خبرگزاری حوزه | جابر بن عبدالله انصاری از بین اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وامام علی علیه السلام نخستین کسی است که در اربعین اول سیدالشهداء علیه السلام قبل از رسیدن اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا در اربعین اول توفیق زیارت تربت امام حسین علیه السلام را پیدا کرد و ایام صفر و رسیدن اربعین حسینی فرصت مناسبی است که به معرفت افزایی نسبت به این صحابی جلیل القدر پرداخته شود؛ از همین رو در این یادداشت ده خصوصیت این صحابی آورده می شود.
نخستین خصوصیت جابر بن عبدالله انصاری آنست که وی در سن شانزده سالگی اسلام آورد و در عقبه منا در سال سیزدهم بعثت در ملاقات هفتاد تن از سران اوس و خزرج به همراه پدرش حضور داشت؛ از همین رو در گزارش آمده است: جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم که کودکی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بیعت کرد و در بیعت رضوان (شجره) شرکت داشت. ( المعجم الکبیر، ج۲، ص ۱۸۰ ۱۸۱)
دومین خصوصیت جابر بن عبدالله انصاری آنست که از سال سیزدهم بعثت تا سال ۲۳ بعثت به مدت ده سال که پیامبر درمدینه حضور داشتند، وی از هفتاد پنج غزوه و سریه در ۱۹ غزوه در رکاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم حضور داشت. (ابن قتیبه، المعارف، ص۳۰۷.)
گزارش های تاریخی درباره تعداد غزوه هایی که جابر شرکت داشته است، یکسان نیست. طبرانی معتقد است که وی در سیزده غزوه شرکت داشته است (همان، ج۲، ص ۱۸۲).
شیخ طوسی (رحمه الله) گفته است که جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نموده است. (رجال الطوسی، ص ۳۱ ۳۲).
به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شرکت کرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نداشت. اما کلبی معتقد است که جابر در احد شرکت داشته و گفته شده که وی در هجده جنگ شرکت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی کرده است. (اسد الغابة، ج۱، ص ۲۵۷)
سومین خصوصیت جابر آنست پس از آنکه پدرش در جنگ به شهادت رسید او به عنوان فرزند شهید سرپرستی ۹ خواهر را به عهده گرفت و برای اینکه همسرش نقش مادر را ایفاکند با زن بیوه ای ازدواج کرد؛ چرا که درگزارش آمده است: سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود بن اوس ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند.در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود بر عهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجرت) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد. (ابن کثیر، ج ۴، ص ۹۹ـ۱۰ ابن سعد، ج ۲، قسم ۱، ص ۴۳ـ۴۴.)
چهارمین خصوصیت جابربن عبدالله انصاری آنست در دوره چهل ساله حکومت معاویه که نشر فضائل امام علی علیه السلام به قیمت جان تمام می شد وی در حالی که عمامه سیاه بر سر گذاشته بود، تکیه زنان بر عصایش در کوچه های مدینه و مجالس آنان می گشت و میگفت: «عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَر»(من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۹۳) علی(علیه السلام) برترین بشر است، هر کس نپذیرد، کافر است و میگفت: «یَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَکُمْ عَلَی حُبِّ عَلِیٍّ فَمَنْ أَبَی فَانْظُرُوا فِیشان أُمِّهِ: بچه هایتان را بر اساس عشق علی بن ابیطالب تربیت کنید. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریک از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال کنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او کاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص ۳۸، ح ۷۸ و ص ۴۱، ح ۸۷ و ۸۸ و ص ۴۴، ح ۹۳ و ص ۱۲۴ ۱۲۵، ح ۱۹۵).
پنجمین خصوصیت جابر آنست که وی راوی مهمترین و کلیدی ترین حدیث «لوح» است چراکه امام صادق(ع) نقل میکند که روزی پدرم از جابر بن عبدالله انصاری خواست ماجرای مشاهده لوحی که در دست جدهاش حضرت فاطمه(س) بود و مطالب مکتوب در لوح را برای او بازگو کند.
جابر گفت: روزی در ایام حیات رسول الله(ص) مادرت فاطمه(س) را ملاقات کردم تا ولادت حسین(ع) را به او تبریک بگویم که در دستان آن بانوی بزرگ، لوح سبز رنگی دیدم که گمان کردم زمرّد است؛ در آن لوح، کتاب سفیدی را که به درخشندگی خورشید بود مشاهده کردم. به آن حضرت عرض کردم: پدر و مادرم فدای تو باد! این لوح چیست؟ فاطمه(س) فرمود: «این لوحی است که خداوند ـ عزوجل ـ آن را به رسولش محمد مصطفی(ص) اهدا نمود. در این لوح نام پدر و همسر و فرزندانم و نام اوصیا و امامانی که از نسل فرزندانم هستند ذکر شده است. پدرم رسول الله(ص) آن را به من بخشیده است تا با نگاه کردن به آن دلم شاد شود».
سپس مادرت فاطمه(س) آن لوح را در اختیار من قرار داد. من آنچه در لوح نوشته شده بود خواندم و نسخهای از روی آن نوشتم. جابر صحیفهای از پوست نازک آورد، آن را گشود و به رؤیت پدرم رسانید. (الکافی، ج۱، ص۵۲۷. کمال الدین و تمام النعمة، ، ج۱، ص۳۰۸)
ششمین خصوصیت جابربن عبد الله انصاری آنست که وی حامل پیام پیامبر به امام باقرعلیه السلام بوده است چراکه زبیر میگوید: نزد جابر بن عبدالله انصاری نشسته بودم و امام سجاد(ع) در حالی که همراه فرزندش بود، وارد شد. جابر از امام پرسید: یابن رسول الله! این پسر کیست؟ امام فرمود: نامش محمد است. در این هنگام جابر امام باقر را در آغوش گرفت و گریست، سپس گفت: مرگم نزدیک است، ای محمد! رسول الله به تو سلام رساند. از جابر پرسیده شد: منظورت چیست؟ وی گفت: شنیدم رسول الله رو به حسین بن علی چنین میفرمود: « أنه یولد لابنی هذا ابن یقال له علی بن الحسین، و هو سید العابدین، إذا کان یوم القیامة ینادی منادٍ: لیقیم سید العابدین فیقوم علی بن الحسین، و یولد لعلی بن الحسین ابن یقال له: محمد، إذا رأیته یا جابر فاقرئه منی السلام، یا جابر، اعلم أن المهدی من ولده، و اعلم یا جابر أن بقاءک بعده قلیل».
جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که رسول خدا، او را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«انک تلقاه فاقرئه منی السلام؛ همانا تو او را خواهی دید و چون او را دیدی، سلام مرا به وی برسان».
جابر، آخرین فرد از صحابه پیغمبر بود که در سن پیری و در حالت نابینایی درگذشت.
وی به دنبال امام باقر(ع) که در آن وقت کودک بود، در کوچههای مدینه میگشت و میگفت:
«یا باقر متی القاک؛ ای باقر! کی تو را خواهم دید».
روزی در یکی از کوچههای مدینه ایشان را دید و او را به سینه خود چسبانید و سر و دستش را بوسید و گفت: «یا بنی جدک رسول الله یقرئک السلام».
گویند: در همان شب پس از دیدار آن حضرت، جابر درگذشت. (الوافی بالوفیات، ج۴، ص۱۰۳، ملل و نحل، ص۱۴۷)
هفتمین خصوصیت جابر بن عبدالله انصاری آنست که وی از جمله مفسرین، فقیه راویان حدیث اهل بیت علیهم است؛ از همین رو در کتب رجال وی این چنین توصیف شده است: «جابر از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از بهترین یاران امیرالمؤمنین(ع) و از جمله شرطه الخمیس بود (معجم رجال الحدیث،ج۴ ص ۳۳۰).
کلینی با سند صحیح خود از امام باقر(ع)این سخن را درباره وی روایت کرده است که هیچ گاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص۳۳۴).
در عظمت علمی جابر همین بس که ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص۱۹۰).
جابر از راویانی است که عده زیادی از وی نقل حدیث نموده اند. برخی، تعداد احادیث وی را تا ۱۵۴۰ حدیث نوشته اند.(ذهبی، همان، ج۳، ص ۱۹۴، (رجال الطوسی، ص ۳۲) در حالی که بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
هشتمین خصوصیت جابر بن عبدالله انصاری آنست که وی از اعضای شرطه الخَمیس امام علی علیه السلام بوده است.
شُرْطَةُ الخَمیس گروهی از یاران همیشه مسلح امام علی (ع) بودند که با آمادگی کامل در همه جا به امیرالمؤمنین (ع) در امور حکومتی یاری میرساندند. این گروه علاوه بر حضور در جنگ، وظایف مهمی در زمان صلح همچون اجرای حدود الهی، حفظ امنیت شهر کوفه، حفاظت از جان امام علی (ع) و جمعآوری نیرو برای دفاع را بر عهده داشتند.
جابربن عبد الله انصاری یکی از اعضای این نیرو ویژه بوده است که حفاظت جان امام علی علیه السلام وامنیت شهر را به عهده داشت. (معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۳۴۴)
نهمین خصوصیت جابر بن عبدالله انصاری این بوده است که وی ایمانش را به قیمت تحمل شکنجه حفظ کرد و از مسیر ولایت خارج نشد چراکه در گزارش آمده است: «عبد الملک بن مروان وقتی حجاج را به جنگ عبد الله بن زبیر میفرستاد فرمان استانداری مکه را برای او نوشت، ولی پس از چیرگی او بر ابن زبیر خواست فرمان استانداریش را تجدید نماید. در این هنگام حجاج راهی مدینه شد و در مکه عبد الرحمن بن نافع را جانشین خویش ساخت. چون به مدینه رسید یکی دو ماه در آن اقامت کرد و با مردمش سخت بدرفتاری نمود و تحقیر و اهانت روا داشت و میگفت اینها قاتلین امیرالمومنین عثمانند و دست جابر بن عبد الله انصاری و عده ای را چنانکه با اهل ذمه میکنند مهر کرد. از جمله انس بن مالک که گردنش را مهر زد و سهل بن سعد را خوانده به او گفت: چرا امیرالمومنین عثمان بن عفان را یاری ندادی؟ گفت: بله، او را یاری کردم. گفت: دروغ میگوئی. و سپس دستور داد تا گردن وی را با سرب مهر زدند. (الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج ۹ ص)
دهمین خصوصیت جابر بن عبدالله انصاری نخستین زائر اربعین تربت حضرت سید الشهداء علیهالسلام ازبین اصحاب قبل ازرسیدن اهل بیت علیهم السلام به کربلا است، چراکه در اربعین شهادت امام حسین(ع)، جابر ازمدینه به کوفه آمد و با عطیه عوفی که مفسر جلیل القدر از اصحاب خاص امام علی علیه السلام بود برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا رفت وی که آن هنگام نابینا شده بود در فرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و گامهای کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی(ع) آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد؟ آنگاه زیارتی خواند و روی به شهداء کرد و گفت: السّلام علیکم أیّتها الارواح الّتی حلّت بفنائک قبر الحسین علیه السّلام، و اناخت برحله، اشهد انّکم اقمتم الصّلاه، و آتیتم الزّکاه، و امرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و جاهدتم الملحدین، و عبدتم اللّه حتی اتاکم الیقین. (بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۰، ح ۶۲.؛ مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۷۳)